بازنشستگان

یادآوری خاطرات بد در دوران پیشکسوتی(بازنشستگی)

چند روز پیش که به استخری نزدیک منزل رفته بودم، دو تن از

عزیزان پیشکسوت(بازنشسته) نیز که به آن جا آمده بودند، مشغول

گفتگو بودند. و چون آن ها در نزدیک من مشغول گفتگو بودند،

ناخودآگاه سخنان آنان که در کنار من قرار داشتند، به من نیز

می رسید. و بعلت اینکه چند وقتی است که به گنجینه های گهر بار

نیروی انسانی، تعلق خاطری یافتم، سعی نمودم تا بتوانم، حداقل

درسی از گفته های آنان بیاموزم.

فردی که مشغول صحبت بود، داشت از اتفاقاتی که برایش اتفاق

افتاده بود، از جمله اینکه در زمان تحصیل، چه مشقت هائی را تحمل

نموده، و چطوری با وجودی که علاقه ای به رشته ریاضی نداشته

است و میل خاصی به ادبیات داشته، توسط والدین خود، مجبور

به تحصیل در رشته مهندسی مکانیک شده بود، و بعد از دانشگاه

هم علیرغم خواسته خود که می خواسته در فرهنگسراها مشغول

کار شود، مشغول به کار در کارگاه ها و کارخانجات گردیده و

مدیر عامل بعضی از آنها شده است. این مطالب را

به صورت کاملاً رنگی و بدون خش و کاملاً زنده و با

رزولوشن Full Hd تعریف می نمود.

همانجا سئوالاتی در ذهن من نقش بست، که براستی یادآوری

اینگونه خاطرات چه سودی در این سن دارد؟

با گفتن این خاطرات تلخ، به دیگران، به دنبال چه چیزی هستند؟

آیا گفتن این خاطرات، آن هم تا بدین حد، رنگی و زنده، مشکل

و مسأله ای را حل می نماید؟

آیا گفتن این خاطرات، به اصطلاح بعضی ها، ما را سبک

می نماید و دیگر این خاطرات از وجود ما خارج خواهد شد؟

به همین خاطر در این مقاله قصد داریم پاسخ این سئوالات را که

مسلماً جواب آنها هم اکنون در ذهن شما نیز نقش بسته است،

مورد بررسی قرار دهیم.

چرا یادآوری خاطرات بد در دوران پیشکسوتی(بازنشستگی)

زیان آور است؟

با گفتن این خاطرات، چهره فرد، کامل به هم رفته و تمام زجر و

سختی هائی را که کشیده بود، مجدداً بصورت زنده و آنلاین درک

می کرد و بدن متوجه نمی شود که این مربوط به خاطرات است،

بلکه چون تمام حس آن موقع را دارد، بدن مجدداً باز همه آن

سختی ها و نگرانی ها را مجدداً تجربه می کند.

به نظر شما، یادآوری و درک مجدد این تجربه، نفعی در این

دوران دارد؟

مشخص است که جواب منفی است، زیرا در این دوران که بسیاری

از این عزیزان خود را برای دوران پیشکسوتی(بازنشستگی) آماده

ننموده و تحمل بدنی و قوای بدنی آنان کاهش یافته، دورانی است

که بدن نسبت به قبل، که سن جوان تر بود، آمادگی کمتری دارد و

دیگر تحمل خیلی از ناراحتی ها را ندارد، و باید بدن خود را کمی

آسوده تر نمائیم.

شخصی مشغول نفرین فرد دیگری بود و همش خدا را قسم

می داد که خدا این کار را در حق آن یکی انجام دهد. یکی آمد و

گفت، حالا آمدیم و خدا خواست به یکی از درخواست های تو

جواب بدهد. بهتر نیست که بجای اینکه برای دیگری نفرین نمائی،

دعائی در حق او یا حق خودت نمائی که در صورت اجابت،

برای او یا خودت بهتر شود. به فرض که با نفرین او، طرف

مقابل نابود شد، چه سودی به حال تو دارد؟ وضع تو بهتر از

این نخواهد شد. او خواهد رفت و فرد دیگری جای او را خواهد

گرفت. اما اگر دعا کنی که حداقل او اصلاح شود، با اصلاح

شدن او، مسائل تو نیز حل خواهد شد.

بر اساس همین اصل، بهتر است که در دوران پیشکسوتی

(بازنشستگی) بجای اینکه از خاطرات بد در زندگی استفاده نمائیم

و مرتب بدن را در معرض تجربه استرس و ناراحتی مجدد نمائیم،

از اینهمه خاطرات خوب در زندگی استفاده نموده و از آنها نام

برده و لذت آن لحظات را مجدداً تجربه نمائیم.

زیرا بدن متوجه نمی شود که خاطرات مخصوص گذشته است، و

چون احساس همان احساس است، اگر خاطرات خوب باشد، بدن

مجدداً آن لذت و شادی و افتخار را مجدداً تجربه نموده و حال

عمومی انسان خیلی بهتر می شود.

با خاطرات بد در دوران پیشکسوتی(بازنشستگی) چگونه باید

برخورد نمائیم؟

حال میدانیم که نباید خاطرات بد را به یاد آوریم، اما به این همه

خاطرات بد و ناگواری که در زندگی بوده و اتفاق افتاده چه کار

کنیم؟

آیا می شود آنها را نادیده گرفت و فراموش نمود؟

شاید اکثراً این امر برایشان میسر نباشد، و خاطرات بد، به قول یکی

از اساتید، همیشه در گوشه ای از ذهن ما قرار دارد.

البته بعضی از خاطرات بد در زندگی وجود دارد که علیرغم آنکه

در آن زمان، بسیار بد و ناگوار بوده است، هم اکنون از نکات خوب

و بامزه و با خنده و شادی، مطرح می شود و خود ما نیز از شادی

آن بی بهره نمی شویم در صورتی که در همان لحظه، شاید بدترین

خاطره ما بوده است. مثل اینکه در سر کلاس کاری کرده باشیم و

همه خندیده باشند، و به خاطر همان کار، تنبیه شدیدی هم از معلم

و هم از طرف والدین، نصیبمان شده باشد، اما یادآوری آن خنده

بچه ها، همه سختی و زجر تنبیه های دیگر را از بین می برد.

اما بعضی از خاطره ها، در همین زمان نیز به نظر زجر آور و

ناراحت کننده است.

حال ما چگونه اولاً کاری کنیم که این خاطرات بد به ما آسیب

نرساند. و دوماً آنکه کاری کنیم که از ورود خاطرات بد به

ذهن مان خوداری نمائیم؟

اولین کاری که باید انجام داد آن است که در درون همه خاطرات

ما، همیشه درس هائی برای ما بوده است، و تلاش نمائیم که در

درون هر خاطرۀ بد، درس نهفته آن را دریابیم. به همان داستان اول

برگردیم. فردی که مشغول صحبت بود، از این صحبت به میان

می آورد که علیرغم علاقه شدید ایشان به ادبیات، والدینش مجبور

نمودند که ایشان در یکی از رشته های ریاضی درس بخواند و

با ورود به دانشگاه، مهندسی رشته مکانیک دانشگاه تهران را

با موفقیت پشت سر گذاشته است.

حال اگر این فرد بجای اجبار خانواده، به این فکر کند که آفرین

به من، که علیرغم اینکه به رشته ای علاقه نداشتم، به چه خوبی

این درسها را پشت سر گذاشتم و موفق شدم مهندسی خود را

دریافت نمایم. یا اینکه اگر در هر کاری علیرغم میل خود وارد

شود، می توانم آن کار را با موفقیت به پایان برسانم. این ها همه

درس هائی است که من همان موقع از گفته های این پیشکسوت

(بازنشسته) دریافت نمودم. اما اگر من بودم، حس شادی و

خوشحالی داشتم، در صورتی که این عزیز، در موقع تعریف

نمودن، تمام حالات چهره، فقط سختی های مسیر را نشان میداد.

یا اگر می توانید، برای آن خاطرات بد، داستان جدیدی بسازید.

چطوری باید از بروز خاطرات بد در دوران پیشکسوتی

(بازنشستگی) جلوگیری نمائیم؟

در صورتی که به قسمت قبلی عمل شود، دیگر خاطرات بد، فرد

را آسیب نمی رساند، زیرا که با یادآوری خاطرات بد، درس های

نهفته در آن نیز نهان شده و حال فرد را متحول می نماید و به

سمت خوبی و شادی هدایت می نماید.

و مورد بهتر اینکه، بجای اینکه از خاطرات بد در صحبت ها

استفاده شود، از خاطراتی خوبی که در زندگی کم نداریم استفاده

نمائیم.

در هر مورد از خاطرات خوب، شادی و نشاط هماهنگ و همراه

خواهند شد.

به امید اینکه، دیگر عزیزان و نور چشمان پیشکسوت(بازنشسته)

از گفتن خاطرات بد خود به یکدیگر بدون اعلام درس های نهفته

در آن اجتناب نمایند. و بتوانند شادی و نشاط و سلامتی را به

خود خانواده خود، هدیه نمایند.

در صورتی که این مقاله برای شما مفید بود، آن را به دیگران

عزیزان خود نیز هدیه نمائید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *