عمومی

پرتگاه های زندگی خود را به سکوی پرش تبدیل نمائید

انسان هیچ وقت کامل نیست، و همیشه در وجود هر کسی یک مسئله

ومشکلی وجود دارد، لکن نحوه برخورد با این مسأله است که

می تواند مشخص کند که آیا شما فرد موفقی هستید یا خیر؟

مثلاً یکی از اساتیدی که من در پیش ایشان درس می خواندم، بینی

ایشان کمی بزرگتر از حد معمول بود، لکن استاد بزرگوار من،

بجای اینکه از این مسئله، بشدت ناراحت باشد، و نگران این مسئله

باشد که در همه کلاسها، بخاطر این نقیصه مورد تمسخر واقع

گردد، خودشان به محض شروع سخنرانی به هر شکل ممکن،

کاری می کردند که اگر کسی هم متوجه این مسئله نشده به این

نقض وی، آشنا و آن هنگام بود، که استاد گرامی من، از همین

نقیصه بقول ما اساتید برای یخ شکنی و ارتباط بیشتر با مخاطبانش

استفاده می نمود و همین نقیصه بهترین حربه او برای ارتباط

مؤثر وی با شاگردان و مخاطبانش می شد.

یا در داستان دیگری، یکی از هم کلاسیهای من، که در کنکور

کارشناسی ارشد، با رتبه 50 در یکی از رشته های دانشگاه

تهران پذیرفته شده بود، و کتاب خود را نوشته و به عنوان مربی

و مدرس علوم و فنون مذاکره توانستند مطرح شوند. و این ها

همه در حالی بود که در کشور ما، حتی یک سیم کارت نیز به

نام این عزیز نمی توانست باشد، و این دوست من، با داشتن این

برچسب، توانست به این موفقیتها دست یابد، و آن برچسب این

بود، که این رفیق خوب و عزیز من، اهل کشور افعانستان است.

و داستان دیگری که شاید بسیاری از افراد از آن با خبر هستند،

آقای نیک وی آچیچ است که با وجودی که فاقد دست و پا می باشد،

در حال حاضر، از بهترین و انگیزشی ترین سخنرانان و مدیر

سازمان غیرانتفاعی زندگی بی‌حدومرز است، و ایشان بوسیله

همین نقیصه خودشان توانستند بجای فکر کردن به آنها، از فکر

و زبان خود استفاده نمایند، و توانست برای دیگران مفید باشد. و

سالیانه، افراد بسیار زیادی هستند که به سخنان وی گوش می دهند.

یکی دیگر از اساتید عزیزم در کلاس تعریف می نمودند که با یکی

از اساتید به یکی از کشورهای غربی مسافرت نمودند و قرار بود

که در آن کشور، با تلویزیون آن کشور، مصاحبه داشته باشند، و

گفتند که در موقعی که در فرودگاه منتظر ورود ساک ها بودیم،

ناگهان وسائل داخل ساک ایشان، از جمله لباسها زیر ایشان، قبل

از ساک داخل ریل ساکها قرار گرفت، و ایشان بجای اینکه مثل

ما، شرمنده و ناراحت بشوند که چرا لباسهایشان، از ساک بیرون

ریخته، تک تک آنها را از روی ریل برمی داشت و آنها را رو

به جمعیت می گرفت و همراه با آنها، به این اتفاق می خندید. و

وقتی از او در باره این اتفاق سئوال شد، ایشان گفته بودند که همه

به این اتفاق می خندند و خود من نیز بعداً به این اتفاق می خندم،

پس چرا در آن زمان که بهترین زمان است، نخندم و اوقات خوش

خودم را خراب کنم. بخاطر همین از همین اتفاق، به بهترین شکل

ممکن استفاده نمودند.

حال این همه داستان برای چیست؟

و چه ارتباطی این داستان ها و نقل قول ها، با دوران پیشکسوتی

(بازنشستگی) دارد؟

ما در این مقاله، بر آن هستیم که به مسائل پیش رو گنجینه های

گهر بار نیروی انسانی، که برای بعضی از افراد، ناگوار است،

نگاه بیندازیم و آن را مورد بررسی قرار دهیم.

پرتگاه زندگی چیست؟

پرتگاه در لغت به صخره‌هایی اطلاق می‌شود که دارای سطح با

شیب زیاد مرتفع و یا عمیق باشد.

و پرتگاه زندگی، به پرتگاه هائی گفته می شود که در زندگی بر

سر راه انسان قرار می گیرد، و بعضی از افراد از این پرتگاه ها،

برای کایت سواری و پرش از ارتفاع و … استفاده می نمایند و

لذت و شادی را برای خودشان به ارمغان می آورند و عده ای دیگر،

تنها به پرتگاه نگاه می کنند، یا از آن پائین نخواهند آمد. یا فقط

خودشان را بدون حفاظ و نگهدارنده به پائین پرتاب می کنند، و

نتیجه آن، تنها، خرد شدن استخوانهای بدن می باشد.

چرا باید از پرتگاه های زندگی در دوران پیشکسوتی(بازنشستگی)

استفاده نمائیم؟

             

 

همان گونه که در مثالهای بالا اشاره شد، این پرتگاه ها در سر راه

هر انسان و مسلماً در سر راه، هر پیشکسوت(بازنشسته) وجود دارد.

و چیزی که بسیار مهم است، خود پرتگاه نیست، بلکه نگاه ما به

این پرتگاه می باشد.

یکی از افرادی که به اعتیاد مبتلا بود، دارای دو فرزند پسر بود،

و این فرد را نهایتاً از توی جوی های خیابان در حالی که مشغول

تزریق مواد به خودش بود، پیدا نمودند که در همان حال، از دنیا

رفته بود، و چون هیچ مالی در دنیا نداشت، شهرداری نهایتاً او را

در یکی از قبرستان ها دفن نمود.

اما بعد از چندین سال، یکی از پسران وی، که دقیقاً راه پدر را در

پیش گرفته بود، مشاهده شد، و وقتی که از او در خصوص وضعیت

وی سئوال شد که چرا به این مسیر رفته، اعلام داشت، که همه

الگو او، پدرش بوده است و چون چنان الگوئی داشته، این راه،

تنها راه پیش روی او بود.

این در حالی است که در همان سال، زمانی که به دیدن یکی از

بزرگترین پزشکان در یکی از مجلل ترین قصرها، رفتند، فردی

را مشاهده نمودند که به موفقیت های بیشماری رسیده بود، وقتی

از او در خصوص زندگی و انگیزه های موفقیت او سئوال شد،

او نیز مانند برادر خود، الگوی خود را پدر خود معرفی نمود.

بله هر دو، برادر و فرزندان همان معتاد بودند، لکن یکی دقیقاً

جا پای پدر خود گذاشته و به همان مسیر رفت. اما دیگری، از

مسیر پدر، درس متفاوتی گرفته بود، و راه خود را دقیقاً مخالف

آن قرار داده بود، و به موفقیتهای چشمگیری رسید.

اگر ما نتوانیم از پرتگاه هائی که در سر راه ما قرار دارد، سکوی

پرتاب درست نکنیم، مجبور هستیم که به ته پرتگاه، سقوط نمائیم

و یک زندگی فلاکت بار داشته باشیم. اما اگر انتخاب نمائیم که از

لحظه لحظه زندگی مان لذت ببریم، حتماً از این پرتگاه، بعنوان

سکو، استفاده می نمائیم و موفقیت های چشمگیری را برای خود

رقم خواهیم زد.

چطوری پرتگاه های زندگی را به سکوی پرش تبدیل نمائیم؟

در درجه اول، نحوه نگاه به این پرتگاه ها بسیار مهم است، و

اینکه بتوانیم به این مسائل نه بعنوان پرتگاه، بلکه بعنوان جائی

که قرار است برای ما فواید بیشماری را رقم بزند نگاه کنیم.

آنگاه از خود سئوال نمائیم که چگونه می توانیم از این موقعیتی

که شاید برای برخی افراد، پرتگاه هست، بهترین و بهینه ترین،

موقعیت را ایجاد نمائیم.

سپس جواب ها خود به خود به ذهن ما خواهد رسید و تنها کافی

است که راه حل ها را بررسی و بهترین آنها را انتخاب و اجرا

نمائیم.

آنگاه، از پیشکسوتی(بازنشستگی) بجای اینکه فکرکنیم، مسن

شدیم، فکر می کنیم که با تجربه شدیم و می بایست که این

مهارت ها را به نسل بعدی منتقل نمائیم.

آنگاه، از پیشکسوتی(بازنشستگی) بجای اینکه، فقط در خانه نشسته

و منتظر بیماری ها باشیم، متوجه می شویم که باید ورزش نمائیم و

سلامتی کامل خود را به دست خواهیم آورد.

و …. خیلی از مسائل دیگر، که میتوانیم بجای اینکه از پرتگاه،

استفاده نمائیم، از سکوی پرتاب استفاده نمائیم.

امید است که این مقاله، مورد استفاده واقع شده باشد.

در صورتی که این مقاله برای شما مفید بود، آن را به عزیزان

خود، هدیه نمائید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *