
این به چه معناست، و چرا زندگی کردن، مهم تر از زنده ماندن تنها است؟
در هفته گذشته با پدری ملاقات داشتم که بنا به گفته خودش تنها
67 سال از زندگی گهربار خود طی نموده بود، لکن با عصائی در
دست و قدی تقریباً خمیده با او روبرو شدم.
زمانی که در خصوص داشتن عصا از او سئوال نمودم، در جواب
دریافتم که ایشان دیسک کمر داشته و بنا به گفته چند تن از پزشکان
باید سریعتر برای عمل جراحی به بیمارستان میرفت و به همین جهت
بود که توانائی راه رفتن نیز از او گرفته شده بود و تنها به کمک عصا
و همراهی دیگر اطرافیان توانائی راه رفتن داشت.
پس از چند دقیقه ای مذاکره با ایشان و تقدیم یک عدد از کتاب
الهی پیر شی به این پدر بزرگوار، از ایشان قول گرفتم که به
زودی عصا را کنار بگذارد.
بقیه ماجرا را در بندهای دیگر به تفصیل بیان خواهم نمود.
پیشنهاد می شود مقاله جوان بودن قلب را
مطالعه فرمائید.
زندگی کردن و زنده بودن به چه معناست؟

زنده بودن یعنی نفس کشیدن. یعنی اکسیژن را داخل ریهها بکشید و
دیاکسیدکربن را بیرون کنید. یعنی هوای تازه را داخل ریهها آورده
و هوای مسموم را بیرون بفرستید. شاید این آسانترین کار به نظرتان
برسد. آنقدر ساده که خیلی از ما فقط به همین کار تا آخر عمرمان
بسنده میکنیم، یعنی فقط نفس میکشیم.
زندگی کردن یعنی اجازه ندهیم ریتم زندگی، ما را تسلیم خود کند.
زندگی کردن یعنی هیچ لحظهای را از دست ندهیم.
یعنی آنقدر جیغ بزنیم که به نفسنفس بیفتیم و آنقدر بخندیم که نفس مان
بند بیاید. یعنی آنقدر گریه کنیم که دیگر نفسی برای مان باقی نماند.
یعنی حس کنیم که همه چیز در یک لحظه تمام خواهد شد و برای
آن آماده باشیم.
فرق بین زنده بودن و زندگی کردن:

زنده بودن یک وضعیت است، زندگی کردن یعنی گذر کردن
از همه وضعیتها
زندگی کردن یعنی با نفسهایتان، با لحظاتتان چه میکنید.
یعنی چطور مسیر خودتان را میسازید.
زندگی کردن یعنی دوست داشتن فرزندانتان تا جایی که آسیب نبینید،
یعنی خرج کردن خوشبختیتان برای دیگران و گم کردن خودتان در
یک تکنوازی گیتار. یعنی نقاشی کشیدن تا جایی که دردهایتان را
فراموش کنید، رابطهجنسی با همسرتان برای فراموش کردن
شکستگی دلتان و لذت بردن از هر تکه کیک شکلاتی.
در داستان اول که برایتان نقل نمودم، آن پدر در آن لحظات تنها
زنده بود و متأسفانه با صحبت های اطرافیان که دیگر پیر شده است
و باید خودش را برای رفتن آماده نماید، واقعاً تنها زنده بود و
نفس می کشید و هر لحظه خودش را به مرگ نزدیکتر می دانست
لکن با صحبتهائی که با هم داشتیم، ایشان بلافاصله از همان شب
تصمیم خود را گرفت و از فردای آن روز، به اتفاق خواهر زاده
خود، طی 3 الی 4 روز و هر روز 2 سانس به استخر رفت و
تحت آب درمانی قرار گرفت، هر چند که بنا به گفته خودش، در
روز اول، فشار زیادی را متحمل شد، لکن این فشار او را از ادامه
مسیر غافل نکرد و ایشان همچنان با امید به پیش رفت به صورتی
که روز سه شنبه که ایشان را در محل دیگری ملاقات نمودم،
کاملاً بدون عصا و بدون کمک افراد دیگر، منتها کمی به آرامی
راه میرفت.
و نیز قول داد که در سری بعدی که همدیگر را می بینیم،
حتماً آمادگی پیاده روی با یکدیگر را داشته باشد.
چرا زندگی کردن در دوران پیشکسوتی(بازنشستگی) مهم تر
از تنها زنده بودن است؟

زنده بودن در دوران پیشکسوتی(بازنشستگی) تنها و تنها،
همانگونه که بیان شد، نفس کشیدن و خوردن و خوابیدن و
انتظار لحظات مرگ را کشیدن، است.
و با توجه به جو منفی که در اجتماع ما وجود دارد که هر فردی
که عدد سنش به 60 به بالا برسد را پیر خطاب می نمایند و به او
القاء می نمایند که باید آماده رفتن باشد، زنده بودن تنها، مرحله ای
است بسیار وحشتناک که برای فرد، می تواند بی نهایت عذاب آور
باشد و او دیگر هیچ لذتی از زندگی خود نداشته باشد.
در صورتی که همانگونه که در مقالات قبلی بارها و بارها به آن
اشاره داشتیم، امید به زندگی، با توجه به پیشرفت های علمی و
تکنولوژیکی مرتب بالاتر رفته و انتظار سن های سه رقمی،
دور از واقعیت نیست و خیلی از افراد می توانند این سن ها را
به خوبی درک نمایند.
زندگی کردن در دوران پیشکسوتی(بازنشستگی) نه تنها مهم است،
بلکه ضروری و لازم است، زیرا که تنها با زندگی کردن و
لذت بردن از همه جوانب زندگی می توان، زندگی خوبی را
برای خود رقم بزند.
همانگونه که آن پدر، همراه با شادی بوجود آمده در وجودش،
توانائی هائی را که داشت را مجدداً با تلاش خود، به زندگی
خود وارد نمود و زندگی جدیدی را آغاز نمود.
پیشنهاد می شود مقاله طول عمر انسان چقدر است؟
چطوری در دوران پیشکسوتی(بازنشستگی) بجای زنده بودن،
زندگی کنیم؟

زندگی مجموعهای از لحظههاست! چون پشت این لحظه، لحظه بعدی
و پشت اون لحظه بعدی و بعدی و …
پس، اگر میخواهید در كلیت بزرگ زندگی راضی باشید اول باید
تمرین كنید تا در لحظه راضی باشید.
“اگه كسی تصمیم بگیرد فقط در لحظه اكنون راضی باشد،
بعد، به لحظه بعدی كه رسید، باز در لحظه اكنون راضی باشد
و بعد به لحظه بعدی كه رسید باز …..
شرط رضایت این است كه در لحظه ابدی اكنون راضی و شاد باشید!!
15 روش برای استفاده بیشتر از زندگی در دوران
پیشکسوتی(بازنشستگی):

در زیر ۱۵ پیشنهاد ساده آوردهایم که کمکتان میکند استفاده بیشتری
از زندگیتان ببرید – زندگی را با تمام وجود تجربه کنید و از
آن لذت ببرید.
- قدردان آدمها و چیزهای خوب در زندگیتان باشید.
- حرفهای منفی دیگران را نادیده بگیرید.
- کسانیکه اذیتتان کردهاند را ببخشید: اینکه دیگران را ببخشید به
- این معنی نیست که باز به آنها اعتماد کنید. فقط نباید وقتتان را
- برای متنفر شدن از کسانی که اذیتتان کردهاند تلف کنید چون
- باید حسابی مشغول دوست داشتن کسانی باشید که دوستتان دارند.
- همان کسی باشید که واقعاً هستید: اگر آنقدر خوششانس باشید
- که چیزی داشته باشید که شما را از دیگران متمایز کند، به
- هیچ وجه آن را تغییر ندهید. خاص بودن با ارزش است.
- در این دنیای دیوانه که سعی دارد شما را مثل بقیه کند،
- جرات این را پیدا کنید که خودِ فوقالعادهتان باشید.
- به ندای درونیتان گوش دهید.
- به استقبال تغییر بروید و از هرچه زندگی برایتان پیش
- میآورد لذت ببرید.
- روابط تان را هوشمندانه انتخاب کنید.
- کسانی که دوستتان دارند را بشناسید.
- خودتان را هم دوست داشته باشید.
- کارهای بکنید که در آینده از خودتان متشکر باشید.
- بخاطر همه مشکلاتی که ندارید، متشکر باشید.
- برای تفریح کردن وقت کافی بگذارید.
- از کوچک ترین چیزهای زندگی لذت ببرید.
- این واقعیت را بپذیرید که گذشته امروز نیست.
- زمانی که باید بگذرید: همیشه موضوع ترمیم چیزی که شکسته
- است نیست. بعضی روابط و موقعیتها قابل ترمیم نیستند.
- اگر بخواهید به زور آنها را به هم بچسبانید، همه چیز فقط بدتر
- خواهد شد. گاهیاوقات باید از نو شروع کنید و چیزی بهتر
- بسازید. قدرت نه فقط در توانایی ادامه دادن بلکه در توانایی
- شروع دوباره با لبخندی روی لب و عشقی در دل پدیدار میشود.
اگر این مقاله برای شما مفید بود،
آن را به عزیزان خود هدیه نمائید.