صبح مانند هر روز، ساعت 5 صبح با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار میشود و پس از نماز و ورزش، جهت خرید نان به نانوائی محل رفته و پس از خرید نان، به شور و شوق به سمت خانه برگشته و سماور را روشن کرده و وسایل صبحانه را حاضر کرده و خود را برای بیدار نمودن خانواده آماده مینماید.
خانم خانه و اهل خانه پس از بیدار شدن از خواب ناز، شروع یک روز بسیار خوب و زیبا آغاز مینمایند. در کنار خانواده یک صبحانه دلپذیر را تجربه میکنند. پس از صرف صبحانه، هر یک از اهل خانه، برای رفتن به محل کار خود به اطاقهای خود رفته و لباسهای رسمی خود را پوشیده و پس از خداحافظی به سر کارهای خود میروند.
مرد یا زن بازنشسته، که سالهای سال پس از صبحانه به همراه بقیه افراد برای رفتن به سرکار آماده میشدند، اینبار، باید در منزل مانده و منتظر برگشت اهل خانه گردند. این منتظر ماندن ها و تنهائیها و فکر کردنها، برای بعضی از عزیزان بازنشسته لذت بخش نیست و کم کم اخلاق خوب و زیبای آنان را دچار اختلال می نماید. و بنای ناسازگاری را با خانه و اهل خانه می نمایند.
این داستان یکسری از بازنشستگانی است که روزگار می گذرانند.
بعد از بازنشستگی، تعدادی از عزیزان که دارای تخصص و سن پائینتر هستند و یا از قبل برای خود شغل دومی دست و پا کردهاند، همچنان پس از بازنشستگی به کار مشغول میگردند و عملاً مثل سابق و گاهاً بسیار کوشاتر از سابق به کار خود ادامه میدهند. لکن بعضی از عزیزان که دارای تخصص نبوده و یا کمی سن آنها بالا رفته و یا تلاشی در جهت ایجاد کار دومی برای خود ننموده باشند، لاجرم مجبور به خانه نشینی میگردند.
اگر این قشر عزیز از خانمها باشند، مشکلی بوجود نخواهد آمد و فرد بازنشسته با خاطری خوش و در کمال آرامش به کارهای عقب افتاده زمان اشتغال مشغول میگردد و تا مدتها سر خود را با انجام آن کارها، مشغول مینمایند و پس از آن نیز خود را با فرزندان و نوهها مشغول میسازند (مانند یکسری از همکاران خانم اینجانب که وظیفه نگهداری از نوههای خود را به عهده میگیرند، و از این فرصت بدست آمده، علاوه بر کمک به فرزندان خود، مشغولیات جدید و دلنشینی برای خود مهیا مینمایند).
اما اگر این بازنشسته از آقایان باشند، بحرانی متوجه خانه و خانواده میگردد و این افراد معمولاً به دو صورت عمل مینمایند یا به پارک میروند و آنها با دیگر هم کیشان خود، روزگار میگذرانند، یا در خانه نشسته و بعلت اینکه دیگر کاری برای انجام دادن ندارند، مرتب به مسائل دیگران سرک کشیده و خود را در آن مسائل سهیم می نمایند و خانواده نیز که عمری را خود با مسائلشان کنار آمده اند، دچار مشکل و بحران می نمایند.
حال برای رفع این مسائل، باید به چند سئوال اساسی پاسخ داد:
اصلاً چگونه باید با فرزندان که همگی یک نسل بعد از ما هستند رفتار نمود؟
فرزندان چگونه باید با بازنشستگان رفتار کنند؟
احترام بازنشستگان به چه صورت تأمین میگردد؟
و …
اینها تعداد سئوالاتی میباشد که هر یک از بازنشستگان مایل هستند که جوابی برای آن بیابند.
من در این مقاله سعی دارم که تا حد ممکن به این سئوالات پاسخ دهم.
قبل از پاسخ به این سئوالها ابتدا باید رابطه را معنی نمائیم.
رابطه به هر نوع پیوند و بستگی معنی پیدا کند، برای اینکه پیوندها درست برقرار گردد، نکات ذیل را باید در نظر داشته باشیم:
روابط بازنشستگان با اطرافیان چگونه باید باشد?
در ابتدا باید بدانیم که بحث روابط از خود بازنشستگان شروع میشود و اینکه دیگران با ما چه رفتاری دارد، به رفتار و منش ما با دیگران مربوط میشود و از قدیم گفته اند به هر دستی بدهی با همان دست میگیری. پس بنابر این نحوه رفتار بازنشسته با اطرافیان بسیار با اهمیت می باشد.
بعضی از همکاران ما، در زمان بازنشستگی و وقتی که به نزد دیگر همکاران شاغل خود میروند، با کوله باری از تجربه چنان، با دیگران محکم و با صلابت برخورد می نمایند که دیگران از این صلابت درس گرفته و آنها را با احترام برخورد می نمایند.
عدم تفاوت بین بازنشستگی و اشتغال
تعدادی از همکاران در زمانی که به بازنشستگی نائل میگردند، بر اساس آموزههای اشتباه گذشته، فکر میکنند که از این به بعد، با دیگران خیلی تفاوت دارند و باید رفتارهای آنها کاملاً عوض گردد، هر چند که بخاطر اینکه تجربه چندین دهه کار در شغل مربوطه را به همراه دارد، باید رفتارهای پسندیدهتر و بهتری از خود بروز دهد، لکن این تجربهها در زندگی و برخورد با مسائل می تواند راه گشای ما باشد، و برخورد با همکاران و دیگر افرادی که زمانی با آنها در زمان اشتغال مراوده داشتیم، باید همچنان مثل گذشته و حتی صمیمیتر از گذشته باشد.
این تفکر که من دیگر به خط پایان نزدیک گردیدهام را از سر خود بیرون نمائید. زیرا که تعداد نفراتی که هم اکنون در اطراف ما در سنین بالای 95 سال زندگی بسیار خوب و سراسر با نشاطی را تجربه میکنند بسیارند و میتوانند الگوهای بسیار خوبی برای ما باشد و بدانیم که تازه به دوران زندگی دوم خود وارد گردیدهایم.
بروز بودن بازنشسته
با پیشرفت تکنولوژی و افزایش وسائل الکترونیکی روزآمد و پر کاربرد و در دسترس بودن این وسائل برای همگان، مسلماً خیلی از اطرافیان و اجتماع، دچار تغییرات همراه با تغییرات تکنولوژی میگردند. این تغییرات هم لحاظ رفتاری و هم از لحاظ تکنولوژی است.
در زمان ما، بچه ها تنها در ساعاتی از روز به تلویزیون دسترسی داشتند. صدا و سیما نیز به جز چند کانال، دیگر چیزی برای ارائه نداشت، لکن در زمان حال، علاوه بر افزایش روز افزون کانالهای صدا و سیما، ماهواره نیز پا به عرصه وجود گذاشته و هزاران کانال نیز توسط این وسیله، به خانهها وارد گردیدند. هر کانال، یک فرهنگ مختص به خود را اشاعه و تبلیغ مینماید. از اینها گذشته، اینترنت این غول اطلاعات نیز با آمدن به سرای خانهها، بسیار از کانالهای نامربوط و قابل جستجو را در اختیار خانواده قرار میدهد.
با وجود چنین وسائلی، اجتماع دچار تغییرات فزایندهای گشته و لازم است که بازنشستگان گرامی، برای ارتباط با دیگران، ابتدا نسبت به بروز بودن و یادگیری استفاده صحیح و مناسب از وسائل جدید اهتمام جدی داشته باشند. و در صدد شناختن رفتارهای جدید اطرافیان بخاطر فرهنگهای ارسالی از اطراف برآئیم.
روابط اطرافیان با بازنشستگان
حال که روابط بازنشستگان با اطرافیانشان را مورد بررسی قرار دادیم، جا دارد که به طرف دوم رابطه، یعنی اطرافیان بپردازیم و بدانیم که روابط اطرافیان با بازنشستگان باید چگونه باشد.
بسیاری از اطرافیان بازنشستگان از رفتارهای بازنشستگان گله دارند و نمیتوانند این رفتارها را برای خود حلاجی و با این رفتارها کنار بیایند، اما باید این عزیزان این مطلب را مد نظر قرار دهند که بسیاری از این رفتارها از طرز رفتار خودشان با بازنشستگان نشأت میگیرد.
مسلم است که زمانی که سن بالا میرود، توقع نیز بالا میرود و بازنشستگان از دیگران توقع دارند که به حرفهای آنها گوش دهند، لکن این مسأله اصلی را فراموش کردهاند که تفاوت بین نسلها وجود دارد و نباید این تفاوت را ندیده گرفت.
هم فرد بازنشسته و هم اطرافیان باید بدانند که حداقل فاصله یک نسلی بین آنها وجود دارد و اینکه توقع داشته باشیم که براحتی حرفهای همدیگر را درک نمائیم، کمی دور از منطق میباشد.
دیدن بازنشسته:
چند شب قبل از نوشتن این مطلب، مجبور شدم که دخترم را برای اینکه مشکل داشت به مطب دکتر ببرم، در آنجا زمانی که منتظر بودیم که نوبت ما برسد و به اطاق پزشک برویم، پیرمردی 85 ساله به همراه پسرش وارد درمانگاه گردیدند و پدر به سختی و به کمک پسر بر روی صندلی قرار گرفت و من منتظر بودم که شرایطی فراهم گردد که بتوانم با این پیرمرد سخن را آغاز نمایم.
بعد از لحظاتی پیرمرد این بهانه را به خوبی به دست من داد و در جواب سئوال پسر که چرا اینقدر سخت بر روی صندلی نشست، اظهار داشت که چون به آخر خط رسیده این مسائل بسیار طبیعی میباشد و نباید پسرش غصه بخورد.
همین یک کلمه، بهترین بهانه برای شروع سخن من با ایشان بود. من پیش این پیرمرد رفته و از ایشون میزان سنشان را سئوال کردم، حدود چند دقیقهای فقط بر روی اینکه چندین نفر بالای 95 سال هستند که زندگی خیلی خوبی دارند و هنوز امید به زندگی دارند و …. صحبت کردم. سپس این پیرمرد، که در ابتدا با ناله سخن میگفت، سکان بحث را کاملاٌ در دست گرفته و بحث شیرین و بدون توقف خود را آغاز نمود. به صورتی که بعد از 20 دقیقه هنوز سخنانشان تمام نشده بود.
پس از 20 دقیقه نوبت رفتن پیش پزشک، به ما رسید و ما به سمت مطب پزشک حرکت و پس از ویزیت دخترم و بعد از اینکه از مطب بیرون آمدیم، نوبت آن پیرمرد شد که به نزد پزشک برود. نکته جالب اینکه، همین پیرمردی که به سختی وارد درمانگاه گردید و به سختی بر روی صندلی قرار گرفت، بدون نیاز به کمک کسی و فقط با تکیه بر عصای خویش ایستاده و پس از خداحافظی با اینجانب به سمت مطب پزشک قدم برداشت.
می بینید که در این داستان من کار خاصی انجام ندادم. تنها سعی کردم این پیرمرد، که جوانی بانشاطی داشته را تا حدودی ببینم و نتیجه آن حرکت پیرمرد بدون کمک دیگران بود. این میتواند بعنوان نقطه شروع هر رابطه ای با هر بازنشسته ای باشد،
بازنشسته بعد از بازنشسته شدن، و بعلت اینکه دیگر نان آور خانه نمی باشد، یک حس خیلی غریب و تنهائی را دارد، که اگر اطرافیان نتوانند این حس تنهائی را چاره سازی نمایند، این ارتباطات به مرور کمرنگ تر و کمرنگ تر میگردد.